ترجمه داستان The Lottery

به تعداد 6 صفحه قابل ویرایش ورد

مناسب اساتید و دانشجویان زبان انگلیسی

 

صبح روز بيست و هفتم ژوئن هوا صاف و آفتابي بود و گرماي نشاط‌آور يک روز وسط تابستان را داشت؛ گل‌‌‌ها غرق شکوفه و علف‌ها سبز و خرم بودند. نزديکي‌هاي ساعت ده، مردم روستا رفته‌رفته در ميدان ميان ادارة پست و بانک گرد مي‌آمدند؛ در بعضي شهرها آن قدر آدم جمع مي‌شد که قرعه‌کشي دو روز طول مي‌کشيد و ناچار کار را از روز بيست‌ و ششم شروع مي‌کردند؛ اما در اين روستا، که فقط سيصد نفري آدم داشت، سر تا ته قرعه‌کشي کم‌تر از دو ساعت وقت مي‌گرفت؛ بنابرين کار را در ساعت ده شروع مي‌کردند و طوري به‌موقع تمام مي‌کردند که مردم روستا، براي ناهار، ظهر توي خانه‌هاي‌شان بودند.
بچه‌ها، البته اول جمع مي‌شدند. مدرسه تازگي‌ها با آمدن تابستان تعطيل شده بود و ...